سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دنیای هستی!

تا حالا شده اینقد احساس پوچی کنی که فک کنی ممکنه الان همه بدنت متلاشی بشه؟!

فک کنی ممکنه الان از درون بدنت جمع بشه و مچاله بشی... درست مثل یه بادکنک!

من الان همین حسو دارم! هر لحظه احساس میکنم الانه که قفسه سینم مچاله بشه!

احساس میکنم خالی شده... خالیه خالی!

و از این احساس لعنتی متنفرم! ومتنفرم از تویی که باعث شدی این احساس به وجود بیاد!

تویی که داری با زندگی من بازی میکنی!

آخه مگه من چه بدی در حقت کرده بودم که اینجوری زندگیمو گرفتی تو دستات؟!

هه...دستات...

 

 

 

قبلا ینی خیلی وقت پیش فک میکردم این بچه مثبتا که همش سرشون تو کتابه به چه امیدی زندگی میکنن...

اصلا چه جوری میتونن...

بعدش ینی همین چندوقت پیش خودمم شده بودم همونجوری...

واما حالا دارم آرزو میکنم که ای کاش منم از اعماق وجودم همونجوری بودم...

کاش تنها انگیزه و مشغله ی زندگیم فقط درس بودو درس...!نه هیچ مزخرف دیگه ای...

 

 

 

پ.ن:بچه ها شرمندتونم! میدونم که این چند وقت همش گند زدم!

پ.ن:تحمل کردنم این چندوقته یه ذره سخت شده!حتی برای خودم!

 


نوشته شده در شنبه 90/8/7ساعت 5:3 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |