صبح را تو كليدي كن و در چاه بياندازآهسته برو، ماه من آهسته برو
نگذار كه خورشيد در آيد ز مشرق باز
آهسته برو ماه من اهسته برو...
غزال يه وقت نياي به ما هم سر بزنيا مي ميري
نه تو رو خدا يه وقت نياي ها مي پاشي
مياي يا بيام
يكي دل منو بگيره...!
مي گم غزال شاخ و برگ هاي اون گياه مسخره اي كه در جوارش نشستيم هنوز تو موهام بود...!
رواني...!
سلام!!
بازم بيا بگو دلت برام تنگ شده!!
چه خاطره ها كه با اين جمله نداريم...
هي خدااااااا...
چه دوراني بود....