حس میکنم یه چیزی کم دارم... یه عضوی از بدنمو از دست دادم!
شاید...
شاید دلمه ! کی میدونه!؟
پ.ن: درمان دلتنگی چیه...؟!
نوشته شده در یکشنبه 90/5/9ساعت
4:3 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |
About
هستی روی قبرم بنویسید کبوتر شدو رفت
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خوردست،سم یا غم دل
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شدو رفت
روز میعاد،همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میعاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب تز دل خرشید گذر خواهی کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شدو رفت