سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دنیای هستی!

التماس دعا...!

نه به اون معنی که هر روز میشنوین!

به معنای واقعی جمله!

التماس دعا...

                                                               


نوشته شده در دوشنبه 90/9/14ساعت 3:22 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |

تا حالا شده اینقد احساس پوچی کنی که فک کنی ممکنه الان همه بدنت متلاشی بشه؟!

فک کنی ممکنه الان از درون بدنت جمع بشه و مچاله بشی... درست مثل یه بادکنک!

من الان همین حسو دارم! هر لحظه احساس میکنم الانه که قفسه سینم مچاله بشه!

احساس میکنم خالی شده... خالیه خالی!

و از این احساس لعنتی متنفرم! ومتنفرم از تویی که باعث شدی این احساس به وجود بیاد!

تویی که داری با زندگی من بازی میکنی!

آخه مگه من چه بدی در حقت کرده بودم که اینجوری زندگیمو گرفتی تو دستات؟!

هه...دستات...

 

 

 

قبلا ینی خیلی وقت پیش فک میکردم این بچه مثبتا که همش سرشون تو کتابه به چه امیدی زندگی میکنن...

اصلا چه جوری میتونن...

بعدش ینی همین چندوقت پیش خودمم شده بودم همونجوری...

واما حالا دارم آرزو میکنم که ای کاش منم از اعماق وجودم همونجوری بودم...

کاش تنها انگیزه و مشغله ی زندگیم فقط درس بودو درس...!نه هیچ مزخرف دیگه ای...

 

 

 

پ.ن:بچه ها شرمندتونم! میدونم که این چند وقت همش گند زدم!

پ.ن:تحمل کردنم این چندوقته یه ذره سخت شده!حتی برای خودم!

 


نوشته شده در شنبه 90/8/7ساعت 5:3 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |

این چند وقت نبودیم... رفته بودیم مشهد... که حالا که فک میکنم میبینم کاش نرفته بودیم!

از این حس لعنتی که موقع رفتن اینقد شاده و وقتی بر میگردیم اینجوری منو عذاب میده، متنفرم!

بیخیال...

 

راستی جدیدا یه بوی کسالت آور یا شایدم دلهره آور پیچیده تو هوا... شما حسش نمی کنین؟!

میگن بوی مهره.... ههههههههههههی!

 

 

 

 

 

پ.ن:دلم بدجوری گرفته ... خیلی بدجوری! چندوقتی بود فکر میکردم اینکه آدم دلش میگیره مسخره بازیه!ولی حالا خودم واقعا واقعا دلم نافرم گرفته!

 

پ.ن.ن:چیکار کنم؟!

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/6/21ساعت 1:37 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |

این پست مال خودم نیس... ینی مال خودم که هست ولی به افتخار یه دوسته!

یه دوست که خیلی وقت بود حرف رفتن میزد ولی فک نمیکردم جدی بشه...

ولی حالا داره میره...

میره و همه ی ما حتما حتما تو سال تحصیلی جای خالیشو خیلی حس میکنیم!

حس می کنیم چون از بهترین دوستام بود... یعنی هست!

و 100% همیشه از بهترین دوستامون باقی میمونه!

 

 

 

پ.ن:تنها آرزوم موفقیتته!

 

پ.پ.ن: دلمون برات خیلی تنگ میشه قاصدکی...!

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/5/27ساعت 1:32 صبح توسط هستی| نظرات ( ) |

چند وقته که فک کنم مریض شدم!

ولی این جدیدا بدجوری گریبان گیرم شده!

حس میکنم یه چیزی کم دارم... یه عضوی از بدنمو از دست دادم!

 

 

شاید...

 

شاید دلمه ! کی  میدونه!؟

 

 

 

 

 

پ.ن: درمان دلتنگی چیه...؟!

 


نوشته شده در یکشنبه 90/5/9ساعت 4:3 عصر توسط هستی| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >